ديديم ترا دوباره بر مي گردي
از باغ پر از ستاره برمي گردي
گفتند که چاره نيست بر درد فراق
انگار! براي چاره برميگردي
از باغ پر از ستاره برمي گردي
گفتند که چاره نيست بر درد فراق
انگار! براي چاره برميگردي
یك شب بیا به خلوت دلهای بيقرار
جان را ز شوق آمدنت پر سرور كن
نجات ما همه در دست توست... بهار ما همه در دست توست
اميد ما همه در دست توست...نگاه ما همه در انتظار توست
ترا نديده پسنديده ام خدا را شكر
چنين پسند به هر ديده تري نرسد
دوباره دیر شد، باران نبارید
دلم تبخیر شد، باران نبارید
به چشم آسمان ها خیره ماندم
نگاهم پیر شد، باران نبارید
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
ای پـــادشــه خـوبـان داد از غـــــم تـنــهـــایی
دل بـی تو به جان آمد وقت است که بازآیــی
مشــتــاقـی و مهجوری دور از تو چنانـم کرد
کــــز دست بـخـواهـد شـد پـایـاب شـکـیبـایی
يکدم بپرس اين همه غم اين همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه ميکند
یـازده پــله زمــیــن رفــت بـــه سـمت ملکـوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
نظرات شما عزیزان: